تعریف غیبت و احکام آن از منظر مرجع عالی قدر حضرت امام خامنه ای مد ظلّه العالی
منبع: رساله آموزشی مطابق با فتاوای رهبر معظم انقلاب، چاپ انتشارت فقه روز، جلد دوم، صفحه 65تا81.
یکی از کسب های حرام، کسب از راه غیبت است؛ مثل اینکه به مقاله نویسی پول بدهند تا شخصیتی را رسوا کند یا خطیبی پول بگیر بالای منبر، کسی را مفتضح کند و امر مستور وی را بر ملا سازد. این کسب به غیبت است.
غیبت از محرّمات کبیره است. از این رو اگر غیبت کننده توبه نکند، از عدالت(1) ساقط می شود.
تعریف غیبت:غیبت به معنای بیان عیب مستور کسی در غیابش به قصد مذمّت و انتقاص است.
توضیحی در مورد قیود معتبر در تعریف:
1. عیب محسوب شدن آن امر
بیان امری که ناشایست نیست، بلکه پسندیده است، ولی مستور است و بیان آن باعث ناراحتی صاحب امر میشود، غیبت محسوب نمیشود؛ هر چند آن را در مقام تنقیص بگوید؛ مثلا میگوید: «فلانی ملتزم به مستحبات است و شبها از دو ساعت پیش از اذان صبح، خود را به نماز و عبادت مشغول میکند و روزها چرت میزند!» یا مثلا میگوید: «فلانی هر چه داشت، به فقرا داد و جیب خودش را خالی کرد.» در چنین مواردی حتی اگر در مقام انتقاص هم بیان شود، چون از نظر شرع و عرف ناروا نیست، غیبت محسوب نمیشود، هرچند طرف مقابل راضی به بیان آن نباشد.
البته ممکن است در مواردی عنوان دیگری بر آن صدق کند که موجب حرمت آن شود. فرض کنید یک مأمور اطلاعاتی در جایی نفوذ کند و اگر بفهمند که اهل نماز و عبادت است، مصلحت بزرگی را از دست بدهد. یا او را در معرض خطر قرار دهد. گاهی امر مستوری پسندیده است، ولی به طور طبیعی انسان دوست ندارد دیگران بفهمند؛ مثل علاقات و ارتباطات زناشویی افراد. در چنین مواردی افشای آن حرام است، ولی غیبت نیست؛ مثلا بگوید: «این زن و شوهر هر وقت به هم میرسند، به هم اظهار محبت و عشق میکنند.»
پس اگر عناوین دیگری بر آن مترتب شد، مثل عنوان ایذاء، در معرض خطر قراردادن یا برملا کردن اسراری که دوست ندارند آن اسرار فاش شود، این کار حرام است، اما غیبت نیست.
محدوده عیبی که در صدق غیبت شرط است
ذِکر هر عیب و نقصی از انسان غایب، غیبت است؛ اعم از اینکه آن عیب و نقص در دین او باشد یا در دنیای او، صفتی از صفات او باشد یا فعلی از افعال او یا کلامی از او صادر شده باشد، یا در خلقت و جسم او.
ذکر عیب متعلقات شخص (نه خود شخص)
ذکر عیب و نقص در متعقات انسان دو نوع است:
1. در واقع ذکر عیب متعلق، ذکر عیب از خود شخص است غیبت محسوب میشود.
2. ذکر عیب متعلق، ذکر عیب از خود شخص نیست غیبت نیست.
مانند اینکه گفته شود: «لباسهای او کهنه و کثیف است، یا خودروی او قراضه است» که با این جملات ممکن است قصد تنقیص به خود شخص را داشته باشد؛ مثلا قصدش این است که بگوید وی آدم کثیفی است و به نظافت اهمیت نمیدهد یا آدم بخیلی است که پولش را برای خودروی بهتری هزینه نمیکند. ولی اگر ذکر سوء متعلقات شخص، برگشتش به ذکر سوء خود شخص نباشد، غیبت نیست.
2. مستور بودن عیب
معیار و ملاک صدق غیبت، عبارت است از کشف امر مستور. اگر مستور باشد، گفتن آن غیبت است. اما اگر ظاهر باشد، صدق غیبت نمیکند.
مراد از ستر و کشف در اینجا، ستر و کشف برای خصوص مخاطب نیست. بلکه ستر و کشف عرفی است. مستور عرفی آن است که معمولا کسی از آن عیب خبر ندارد یا بیشتر مردم اطلاعی ندارند. و مکشوف عرفی آن است که مردم معمولا میدانند این شخص دچار این عیب یا نقص است؛ اگرچه عدهای هم بیاطلاع باشند.
بنابراین ذکر امری که مستور عرفی است، بهطور مطلق غیبت است و همچنین ذکر امری که مکشوف عرفی است -یعنی اغلب مردم میدانند، ولی یک عدهای هم خبر ندارند- حتی نزد کسانی که اطلاع ندارند هم غیبت نیست.
قدر متیقن از ستر و کشف، ستر و کشف در همان محیط و جامعه است
مقصود از ستر و کشفی که موجب جواز یا عدم جواز ذکر عیب میشود، ستر و کشف در همان محیط و جامعه است. بنابراین جایز نیست انسان آن عیب را در محیطها و شهرهای دیگر، یا در وسایلی از قبیل روزنامه، رادیو و سایت که امکان انتشار فراوانش وجود دارد، افشا کند.
تقلید از لهجههای مختلف
تقلید از لهجههای مناطق مختلف، در صورتیکه برای تمسخر و استهزاء باشد، در حرمت آن هیچ شکی نیست؛ اگرچه غیبت نیست؛ چون این لهجهی خاص، امر مستوری نیست. علاوه بر اینکه اصلا عیب نیست؛ ازاینرو غیبت نیست. اما اگر از روی تمسخر و استهزاء باشد، حرام است و فرقی هم نمیکند که لهجهی عمومی منطقهای را تقلید کند، یا شخص خاصی را. تنها تفاوت در این است که اگر غرض او تقلید لهجهی عموم باشد، این اهانت به همهی آن جمعیت میشود که طبعا آثار خاص خودش را دارد؛ مثلا اگر بخواهد استحلالکند، بایستی از یکایک آنها حلالیت بطلبد. اما آنجایی که یک نفر باشد، از یک نفر استحلال(2) میکند. ولی اگر تقلید لهجه برای تمسخر نیست، حرام نیست.
3. قصد انتقاص
چنانچه عیب کسی را در غیاب او بگوید، لکن نه به قصد انتقاص و مذمت، در این صورت غیبت محسوب نمیشود.
توضیح: نقطهی مقابل قصد انتقاص داشتن، نداشتنِ قصد انتقاص است و این اعم است از اینکه قصد نصح داشته باشد، مثل اینکه به پدری گفته شود: «فرزند تو، دچار این مشکل، گناه یا عادت بد است» یا اینکه قصد نصح ندارد. ولی قصد انتقاص هم ندارد؛ مثل اینکه موضوع حرف مربوط به این شخص نیست. این عیبی که ذکر میکند، در ضمن بیان موضوع و مقصود دیگری است؛ مثل اینکه میخواهید بگویید فلانی آدم مستحقی است و میشود به او زکات داد؛ در مقام بیان این معنا میگویید: «پدرش هم که این فرزند واجبالنفقهی اوست، به او پول نمیدهد!» این را در مقام عیبجویی پدر نمیگویید. بلکه این عیب در مقام بیان یک مقصود دیگری ذکر میشود. گاهی هم این عیب مربوط به خود این شخص است، اما باز قصد انتقاص نیست؛ مثل اینکه جنایتی، اتفاق افتاده است و آن را به زید نسبت میدهند. شما برای دفاع از زید میگویید: «این آدم آن قدر ترسو است که اصلا وارد یک چنین میدانی نمیشود و ممکن نیست دستش را به خون کسی آلوده کند!» این عیبجویی از اوست، ولی نه در مقام نصح است و نه در مقام انتقاص. این هم غیبت محسوب نمیشود.
--------------------------
1.اگر عملی از محرمات صغیره باشد، نه از محرمات کبیره، با یک بار انجام دادن آن، از عدالت نمیافتد. بلکه اگر اصرار بر این صغیره کرد، از عدالت میافتد. اما اگر از محرمات کبیره باشد، با یکبار انجام دادن از عدالت ساقط میشود.
2.طلب حلالیت